روزمرگی های زندگی من

ساخت وبلاگ
سلام.صبح 4مین روز هفتتون بخیر و شادی. از 1شنبه تا امروز حسابی سرم شلوغ بوددد.البته الانم کلی کار دارم چون میلاد قراره 4شنبه بیاد و من کلی خوشحالم به عبارتی رو ابرام.:)   1شنبه صبح که رفتم باشگاه و حسابی حال کردیم صبحش هم میلاد زنگ زد از خواب بیدارم کرد که خواب نمونم بس که صبحها با هزار ناز و ادا از خواب بیدار میشم دیگه میدونه ممکنه خواب بمونم و مامانمم بره سرکار.   این دفعه آهنگ تکون بده رو گذاشته بود و کلی فیض بردیم.تو کلاس هم مربیه میگفت اصن من و تو دوست جونت رو میبینم با لباساتون روحیه میگیرم.آخه ما لباس رنگ رنگی پوشیده بودم و بقیه تیره پوشیده بودن.   بعده روزمرگی های زندگی من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : anivamilada بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 20:29

سلام با کلی تاخیر در خدمتتون هستم. این چندروز فوق العاده سرم شلوغ بود  و کلی کار داشتم.البته فوق العاده خوش گذشت.به جرات میتونم بگم از روز 4شنبه تا 1شنبه بهترین روزای عمرم بود بس که بهم خوش گذشت و در آرامش بودم.   چهارشنبه که قرار بود میلاد بیاد ولی این بشر خوشمرگی بازیش گل کرده بود نمیگفت کی میام!!من بدبخت هم از صبح بیدار شدم قورمه سبزی پختن .هلاک  بودم از خستگی و گرسنگی و بیخوابی.   طرفای ساعت 3ونیم اومد.در رو که باز کردم دلتنگی و بی قراری دوتامون از چشمامون معلوم بود.اومد تو روبوسی کردیم و همدیگه رو بغل کردیم و کلی ابراز عشق و محبت بهم دیگه کردیم و میلاد روزمرگی های زندگی من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : دوباره دلتنگی,دوباره دلتنگی طاهری,دوباره دلتنگی دوباره حسرت,دوباره دلتنگی مطیعی,دوباره دلتنگی حسین طاهری,دوباره دلتنگی دوباره آه,حمیدرضاغفاری دوباره دلتنگی,متن دوباره دلتنگی دوباره حسرت,نوحه دوباره دلتنگی امیر عباسی,متن دوباره دلتنگی, نویسنده : anivamilada بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 20:29

سلام. صبح کلاسمو نمیرم متاسفانه حالم خوب نیست زیاد الانم به زور تایپ میکنم.   4شنبه که غزل جون اومد پیشم و من اسنک درست کردم با سلاد سزار که بسی هردوش خوشمزه شد.یکمم صحبت کردیم و عکسای جدیدی رو که گرفته بودم نشونش دادم و زود هم رفت که دلم نمیخواست بره و هرچی اصرار کردم فایده نداشت.   با میلاد هم که 4شنبه صبح یه بگو و مگو داشتیم که البته از حق نگذریم تقصیره خودم بود زنگ نزده بود بهم تا 12شب منم تازه خوابیده بودم و بیدارم کرد بعدش هم دعوامون شد منم یه حرفی بهش زدم که دور از انصاف بود و اونم به دل گرفت و گفت به شعورم و شخصیتم توهین کردی که الکی دیگه شلوغش کرد بعد روزمرگی های زندگی من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : بامداد, نوشته,نوشتن با مداد در فضا, نویسنده : anivamilada بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 20:29

سلام دوستای گلم.ممنون از این همه مهری که به من دارین،شرمنده ی همتون هستم.

تا فردا عصر حتما پشت میزارم.الانم مصفه نوشتمش ولی خواب مجال ادامه ی نوشتنشو بهم نمیده.

دوستتون دارم.

روزمرگی های زندگی من...
ما را در سایت روزمرگی های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : ) ) meaning,) ) meaning in chat,) ) emoticon,) ) what does this mean in texting, نویسنده : anivamilada بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 20:29

سلام دوستای گلم. مرسی از محبت و نگرانیاتون.یکمی سرم شلوغه و اوضاعه ذهنم بهم ریختست.قول میدم نهایت تا آخر هفته پست بزارم. دوستتون دارم. زمان زمزمه ی الغوث الغوث ها و محیا محیای این شبهای قدر که حضرت رفیق بهترین تقدیرهارو نسبت به نیت و دلمون هرسال این موقعها رقم میزنه و بی شک ذکرهای مارو و قسم دادنامون رو زمانی که قرآن به سر داریم و میون مناجات امیرالمومنین مولای یا مولای گفتنامون رو میشنوه و رقم میزنه 1سال آینده ی،احوال زندگیمون رو که به خیر و صلاح خوده ماست و با لذت و طنین جان گوش میده به ذکرها و آیاتی که اون شب برسر زبان میاریم پس بیایم همگی برای هم دعا روزمرگی های زندگی من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : آشوبم آرامش تویی,دانلود آشوبم ارامشم تویی,آهنگ آشوبم آرامش تویی,آشوبم آرامش ام تویی,آشوبم آرامش م تویی, نویسنده : anivamilada بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 20:29

سلام.ظهر دل انگیز آفتابی دوستانم بخیر.   اوففف از هوای گرممممممممم کلافم با این هوا.ظهرا قشنگ درجه ی هوا به 51درجه هم رسیده.نمیشه حتی دقیقه ای کولرو خاموش کنیم.خدایا نمیشه به خورشید بگی حداقل یکم نورش رو کم کنه و کمتر مارو بسوزونه!!؟؟بعد دکتر شنبه به من میگفت ویتامینDبخور.بهش گقتم با این آفتابی که به ماها میخوره فک کنم تنها ویتامینی که بدنمون نیاز نداره همینه ولا بخدا با این تجویزاشون.   دوستان جمعه ظهر بنده ی حقیر داشتم دستمو میزاشتم تو دسته عزراییل د برو که رفتیم میخواست گولم بزنه ببرمت اونجا دور دور ولی نتونست:););)جریان از این قراره که دیگه من روزه نگ روزمرگی های زندگی من...ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : ) ) ) meaning, نویسنده : anivamilada بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 20:29